آینده همین حالاست !

آینده همین حالاست !

My Creator Created Me For Create
آینده همین حالاست !

آینده همین حالاست !

My Creator Created Me For Create

بو میاد !


کم کم بوی گل و سوسن و یاسمن می آید ...

چه گرد و غباری ریخته بود تو وبمون ؟!


دوستای گلم سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه و ایام به کام

به اندازه تورم بازار این روزا دوستتون دارم دیگه خودتون حساب کنید که چقد دوستون دارم 

از این که خیلی وقته نیومدم اینجا معذرت میخوام اینقد سربازی سرم رو شلوغ کرده که نه میدونم کی میخوابم کی بیدار میشم کی میرم کی میام ! دارم دیونه میشم ...

بهترین روزای زندگیمو ول معطلم !

نمیدونم اگه آه این جونا رضا خان رو بگیره چه بلایی سرش میاد ؟؟؟



روزی که خیلی متفاوت بود !

امروز یکی از بهترین روزهای زندگیم بود !

خاطره ای که در خاطرم خواهد ماند !

پالنگان

گل سرخ !

" جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد . او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود.از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا, با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود,اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد, که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد . دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول " جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد:

"دوشیزه هالیس می نل"

ادامه مطلب ...