آینده همین حالاست !

آینده همین حالاست !

My Creator Created Me For Create
آینده همین حالاست !

آینده همین حالاست !

My Creator Created Me For Create

ارزش های تخ ... ی !

چقدر بد است ؟!


در جایی زندگی کنی که بالا بودن هزینه فیش موبایلت ارزش محسوب شود و کلاست را بالا ببرد !


کاش روزی ایده هایم عملی میشد !

چشمه ی آبی را تصور کنید که بهاری سر از جایی در می آورد ؟!
ولی موقعیت آن چشمه طوری نیست که بتواند جاری شود ؛ مثلا در یک جای گود قرار دارد و هر کاری میکند سطحش به حدی نمیرسد که جاری شود و پس از چندی انبار شدن آب روی هم آن چشمه به مردابی ساکن و لجن زاری متعفن تبدیل میشود .

حال  ...

- فرض کنید : قبل از مرداب شدن آن چشمه کسی آن را میدید! و با تلاشی مختصر راهی هر چند باریک برای جاری شدن آن چشمه باز میکرد !
فقط ، به جریان انداختن چشمه کافی بود ...
چشمه خود بقیه ی کار ها را بلد بود . با جاری شدن روی زمین خاک را جان میبخشید و به محیط اطراف طراوت و زندگی .

- ویا فرض کنید : چشمه در اصل سر از جای خوبی در می آورد ؛ مثلا در یک سرازیری هرچند کم شیب . چشمه باز کار خود را بلد بود !


      آیا مقصر اصلی مرداب شدن آن چشمه ، خود چشمه است (نا گفته نماند که چشمه ها از فشار طبیعت زاده میشوند ) ؟ یا نبودن کسی که آن را به جریان بیاندازد ؟!



سرچشمه !


اگر میخواهید به سرچشمه برسید ؛ باید خلاف جهت جریان آب شنا کنید !


خود را به جریان آب سپردن ، دور شدن از سرچشمه است .



نمیدانم !


در سیرِ تکراریِ زیستن ؛


نمیدانم !؟


این ماییم که تکرار میشویم یا زمان ؟!




مار و پله ی زندگی !

زندگی مثل بازی مار و پله میمونه !


گاهی وقتا تاست جوری می افته که هشتت گروِ نهِ ته

گاهی وقتا یه پله جلو راهت سبز میشه که کلی جلوت میندازه

بعضی وقتا هم یه مار چنان نیشت میزنه که . . . !

ولی جالب تر از اینا وقتیه که یه دونه خال یک میخوای ولی هرچی تاس میندازی شیش میاد !


عجب از این زندگیِ عجیب ...


شما جزو کدام دسته اید ؟ !

آدما دو دسته اند :


دسته ای از درون میسوزند ؛ دود و آتش را برای خود نگه میدارند و شور و حرارت را به دیگران هدیه میدهند.
دسته ای از برون میسوزند ؛ با دود و آتش خود ، دیگران را فراری میدهند و شور و حرارتشان هدر میرود !



<o>


بعضی چیز ها رو فقط باید دید قابل توصیف نیستند !


دوست داشتن زیباترین مفهوم بدون مرز !

شاید زیباییش به دلیل بی کران بودنش باشد ؛ مانند دریا و آسمان یا شاید به دلیل بی حصر بودنش  . این مفهوم خیلی وقت ها مرا به فکر وا  میدارد که چقدر بخشنده است،واقعا میشود بی دریغ بخشیدش ! بدون ترس از آنکه کم شود !

دوست داشتن مانند باران است ؟! چون میتوان کسی را دوست داشت، بدون آنکه او بخواهد ..!  مانند آنهایی که وقتی باران میبارد چتری بر سرشان میگذارند ، ولی باران همچنان میبارد ... اگرچه  آن چتر در آن لحظه مانع ابراز احساسات باران با او گشته ؛ ولی چه معلوم که آن جرعه آبی که در یک روز گرم مینوشد همان قطره های بارانی باشند که آن روز بر چتر خورده اند ؟.... کسی چه میداند ؟!!!

ولی عشق ! حصاری است از سنگ ، که با دستان خودمان به دور دوست داشتن میکشیم ؛ که یا از حسادت است یا از بخل ویا شاید از چیز های دیگری... ؟!  شاید به همین دلیل بوده است که گفته اند : " دوست داشتن از عشق هم برتر است !  "

 همیشه محدود کردن چیزهای بیکران  مشکل ساز بوده است  ...

یادمان باشد انسانیت نیز بی کران است !

بیایید همدیگر را دوست داشته باشیم ، بدون حسادت وبخل ، مانند باران !