آینده همین حالاست !

My Creator Created Me For Create

آینده همین حالاست !

My Creator Created Me For Create

کاش روزی ایده هایم عملی میشد !

چشمه ی آبی را تصور کنید که بهاری سر از جایی در می آورد ؟!
ولی موقعیت آن چشمه طوری نیست که بتواند جاری شود ؛ مثلا در یک جای گود قرار دارد و هر کاری میکند سطحش به حدی نمیرسد که جاری شود و پس از چندی انبار شدن آب روی هم آن چشمه به مردابی ساکن و لجن زاری متعفن تبدیل میشود .

حال  ...

- فرض کنید : قبل از مرداب شدن آن چشمه کسی آن را میدید! و با تلاشی مختصر راهی هر چند باریک برای جاری شدن آن چشمه باز میکرد !
فقط ، به جریان انداختن چشمه کافی بود ...
چشمه خود بقیه ی کار ها را بلد بود . با جاری شدن روی زمین خاک را جان میبخشید و به محیط اطراف طراوت و زندگی .

- ویا فرض کنید : چشمه در اصل سر از جای خوبی در می آورد ؛ مثلا در یک سرازیری هرچند کم شیب . چشمه باز کار خود را بلد بود !


      آیا مقصر اصلی مرداب شدن آن چشمه ، خود چشمه است (نا گفته نماند که چشمه ها از فشار طبیعت زاده میشوند ) ؟ یا نبودن کسی که آن را به جریان بیاندازد ؟!



کاش میدیدمت !

خدایا:
               من همینم که تو میبینی


                         ولی 


                             تو آن نیستی که من میبینم !



یوم الشک !

از رمضان فعلا فقط حلیم نصیب ما شده .



حلیم حاجی اسعد

این بار روغن با یک سوم قیمت !

همشهریان عزیز :

روغنی که تاریخ مصرفش گذشته باشد حتی با یک سوم قیمت هم ارزش خوردن ندارد !

لطفا خودتان را مسموم نفرمایید !

در غیر این صورت باید به اورژانس بیمارستان ... مراجعه نمایید که رجوع به ملک الموت میباشد !


روابط عمومی محتکران 




مرغ یارانه ای !

همشهریان محترم  باور کنید :


یه دونه مرغ ؟! " که چه عرض کنم " حتی گاو هم ، ارزشِ :


چاقو خوردن سرِ صف

اسهال شدن تو گرمای تابستون  توی صف

بیدارشدن ساعت 5 صبح برای  گرفتن صف

را ندارد  !


احتمالا مرغ هم مانند سکه (چند ماه قبل ) دچار حباب گرفتگی شده است ...


با چند روز دندون رو جگر گذاشتن " البته در صورتی که جگری برایتان مانده باشد  "  این مشکل هم حل میشود .



چار روز دیگه مرغ چینی میارن میدن دونه ای 1000 تومن کلی جوجه موجه هم باهاش

میدن ، همه چی حل میشه فقط باید صبر کنید .




گاهی باید آگاهانه استثمار شویم !

گاهی باید آگاهانه استثمار شویم تا شاید درک کنیم بعضی ها چه میکشند !
میگویند هزار پزشک به اندازه ی یک مریض نمیداند .

متاسفانه شرایط بد اقتصادی یا نه بهتر بگویم ، تمامی شرایط بدی که امکان وقوع دارند برای بعضی ها محیطی فراهم میکند که بتوانند با تمام قدرت از آب گل آلود ماهی بگیرند و راند خواری ها و سواستفاده های بزرگی ترتیب دهند ...!

همه شنیده ایم که فرش ها و تابلو فرش های دست باف ایرانی در زمره ی نفیس ترین ها در دنیا هستند و مهمترین بازار های خرید این فرش ها کشور های اروپایی از جمله آلمان و اتریش و ... است که با دیدن این هنر ارزنده ایرانی ها " دامنشان از دستشان برفته " و گاهی خیلی چیز ها را فراموش میکنند ؟!
آری همین کشور ها هستند که بزرگترین افتخارشان تدوین قوانین حقوق بشر و حمایت از کارگران و کلی شعار های دهان پر کن دیگر است ولی با این وجود از شرایط کار کردن کسانی که این فرش های زیبا را برایشان خلق میکند هیچ خبر ندارند یا این که خبر دارند و " شتر دیدی ندیدی " .
آنها نمیدانند کسانی که این فرش ها را میبافند با چه وسایل و امکانات و در چه شرایطی و به چه دلیل و با چه قیمتی این کار را انجام میدهند !
آنها نمیدانند که حتی یک درصد از قیمت خرید آنها به جیب بافندگان نمیرود !
آنها نمیدانند 399600 گره یعنی چه و پرداخت 12 ریال برای هر گره به چه معناست ! ( برای یک تابلو فرش 740 * 540 گره)
آنها نمیدانند که پشت درد و سوزش چشم یعنی چه ؟!

آنها فقط زحمت ِ  زدن یک میخ به دیوار را میکشند ... !


صاحبان این شرکت های فرش بافی  که شاید خودشان در طول عمرشان حتی یک گره به یک فرش نزده باشند با گرفتن نمایندگانی در سطح کشور و دادن وسایل بسیار ساده و غیر استاندارد و نخ های مورد نیاز و یک نقشه پانصد ششصد برگی که تنها چیزی که در آن نوشته شده مشتی اعداد و ارقام است بافندگان را تشویق به بافت تابلو فرش های نفیسی میکنند . در کمال ناباوری آنها حتی از دادن یک طرح کوچک از فرشی که قرار است بافته شود به بافندگان خود داری میکنند درست انگار که بافندگان ماشین هستند ؛ ماشین هایی زنده که فقط باید با اعداد کار کنند .

این شرکت ها با این سیاست که خودشان وسایل بافت فرش را برای بافندگان به در خانه هایشان میبرند تمامی قوانین کار را دور زده اند :


این بافنده ها نه بیمه میشوند نه اضافه کاری برایشان در نظر گرفته میشود و نه  آدم به حساب می آیند و خیلی " نه " های دیگر ؛ یعنی به معنای واقعی کلمه استثمار میشوند !


نمایندگان در سطح شهر ها و محلات بافندگانی را پیدا کرده و با دادن این وسایل به آنها فرش های نفیس از آنها تحویل گرفته و مبلغ ناچیزی به آنها میدهند ؛ نمایندگان این فرش ها را به شرکت اصلی که بیشترشان تبریزی و مشهدی و ... هستند فرستاده و آنها با ساعتی کار بر روی فرش ها و پرداخت کردن و تراش دادن سطح فرش آن را برای صادرات و تجارت میلیون دلاری آماده میکنند با وجودی که زحمت اصلی را بافندگان بیچاره ای کشیده اند که آنها حتی نامشان را هم نمیدانند !


محله های شهر ما هم از دیگر محلات کشور  مستثنی نیست و مدتی است که نمایندگانی به اینجا هم سرکی کشیده و خیلی ها را که عمدتا زن ها  هستند سر کار!! گذاشته اند .

آنها با شنیدن مبالغ 600000 تومان و 700000 تومان  تشویق به انجام این کار طاقت فرسا میشوند و سلامتیشان را با قیمت اندکی میفروشند!  در حالی که نمیدانند ده ها برابر این مبلغ را کسانی که هیچ کاری نمیکنند به جیب میزنند ، کسانی که نه چشمشان میسوزد نه پشتشان درد میگیرد نه انگشت هایشان  و نه قید مسافرت و تعطیلات را میزنند .

یک هفته پیش  من هم یکی از این تابلو فرش ها را گرفتم ؛ نه به خاطر پولش بلکه به خاطر تجربه استثمار شدن و همدرد شدن با قشری که فریادهایشان شنیده نمیشود و شاید ( واقعا "نمیدانند" که باید فریاد بکشند ).



فوریت های پزشکی با استانداردی متفاوت ...!



دیروز سر کوچه مون یه پیر زن بیچاره رو ماشین زد ؛ زنگ زدیم 115  بعد از 24 دقیقه تازه اومدن اونجا بعدشم شیش دقیقه طول کشید تا بردنش !
جالبیش اینجاست که قبل از 115 هم پلیس اومد و هیچ کاری نکرد هم آتش نشانی !
جالب تر اینجاست که هر وقت مستقیم به پلیس و آتش نشانی کار داشتیم و زنگ زدیم اونا هم با رکورد های 30 دقیقه به بالا اومدن ولی وقتی باهاشون مصاحبه میکنن میگن عملیات های ما متوسط در 4 دقیقه انجام میشه ؛ فکر کنم نسبیت عام اینجا کاملا صادقه  !!!!



به حباب نگران لب یک رود قسم !

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز


سهراب سپهری