ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
- ویا فرض کنید : چشمه در اصل سر از جای خوبی در می آورد ؛ مثلا در یک سرازیری هرچند کم شیب . چشمه باز کار خود را بلد بود !
آیا مقصر اصلی مرداب شدن آن چشمه ، خود چشمه است (نا گفته نماند که چشمه ها از فشار طبیعت زاده میشوند ) ؟ یا نبودن کسی که آن را به جریان بیاندازد ؟!
همشهریان عزیز :
روغنی که تاریخ مصرفش گذشته باشد حتی با یک سوم قیمت هم ارزش خوردن ندارد !
لطفا خودتان را مسموم نفرمایید !
در غیر این صورت باید به اورژانس بیمارستان ... مراجعه نمایید که رجوع به ملک الموت میباشد !
روابط عمومی محتکران
همشهریان محترم باور کنید :
یه دونه مرغ ؟! " که چه عرض کنم " حتی گاو هم ، ارزشِ :
چاقو خوردن سرِ صف
اسهال شدن تو گرمای تابستون توی صف
بیدارشدن ساعت 5 صبح برای گرفتن صف
را ندارد !
احتمالا مرغ هم مانند سکه (چند ماه قبل ) دچار حباب گرفتگی شده است ...
با چند روز دندون رو جگر گذاشتن " البته در صورتی که جگری برایتان مانده باشد " این مشکل هم حل میشود .
چار روز دیگه مرغ چینی میارن میدن دونه ای 1000 تومن کلی جوجه موجه هم باهاش
میدن ، همه چی حل میشه فقط باید صبر کنید .
آنها فقط زحمت ِ زدن یک میخ به دیوار را میکشند ... !
این شرکت ها با این سیاست که خودشان وسایل بافت فرش را برای بافندگان به در خانه هایشان میبرند تمامی قوانین کار را دور زده اند :
این بافنده ها نه بیمه میشوند نه اضافه کاری برایشان در نظر گرفته میشود و نه آدم به حساب می آیند و خیلی " نه " های دیگر ؛ یعنی به معنای واقعی کلمه استثمار میشوند !
نمایندگان در سطح شهر ها و محلات بافندگانی را پیدا کرده و با دادن این وسایل به آنها فرش های نفیس از آنها تحویل گرفته و مبلغ ناچیزی به آنها میدهند ؛ نمایندگان این فرش ها را به شرکت اصلی که بیشترشان تبریزی و مشهدی و ... هستند فرستاده و آنها با ساعتی کار بر روی فرش ها و پرداخت کردن و تراش دادن سطح فرش آن را برای صادرات و تجارت میلیون دلاری آماده میکنند با وجودی که زحمت اصلی را بافندگان بیچاره ای کشیده اند که آنها حتی نامشان را هم نمیدانند !
آنها با شنیدن مبالغ 600000 تومان و 700000 تومان تشویق به انجام این کار طاقت فرسا میشوند و سلامتیشان را با قیمت اندکی میفروشند! در حالی که نمیدانند ده ها برابر این مبلغ را کسانی که هیچ کاری نمیکنند به جیب میزنند ، کسانی که نه چشمشان میسوزد نه پشتشان درد میگیرد نه انگشت هایشان و نه قید مسافرت و تعطیلات را میزنند .
یک هفته پیش من هم یکی از این تابلو فرش ها را گرفتم ؛ نه به خاطر پولش بلکه به خاطر تجربه استثمار شدن و همدرد شدن با قشری که فریادهایشان شنیده نمیشود و شاید ( واقعا "نمیدانند" که باید فریاد بکشند ).
دیروز سر کوچه مون یه پیر زن بیچاره رو ماشین زد ؛ زنگ زدیم 115 بعد از 24 دقیقه تازه اومدن اونجا بعدشم شیش دقیقه طول کشید تا بردنش !
جالبیش اینجاست که قبل از 115 هم پلیس اومد و هیچ کاری نکرد هم آتش نشانی !
جالب تر اینجاست که هر وقت مستقیم به پلیس و آتش نشانی کار داشتیم و زنگ زدیم اونا هم با رکورد های 30 دقیقه به بالا اومدن ولی وقتی باهاشون مصاحبه میکنن میگن عملیات های ما متوسط در 4 دقیقه انجام میشه ؛ فکر کنم نسبیت عام اینجا کاملا صادقه !!!!
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
سهراب سپهری